آيا به‌ سلمان‌، معارف‌ فلسفي‌ و يا عرفاني‌ مصطلح‌ از جانب‌ رسول‌ گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و یا از جایی دیگر القاء شده‌ بود كه‌ ابوذر ظرفيت‌ دريافت‌ و فهم‌ آن‌ها را نداشت‌؟! و مثلا سلمان هم مثل عرفا و صوفیه قائل به این بود که هر بت و معبودی و حتی گوساله سامری را اگر کسی عبادت کند، خداوند را عبادت کرده و ابوذر تاب شنیدن این لطیفه! عرفانی را نداشت و اگر از سلمان می شنید او را تکفیر می کرد و می کشت؟!

 مشرق---- از جمله مستمسک های اهل فلسفه و عرفان برای اثبات مطلوبیت این دو مسلک، روایتی از امام سجاد علیه السلام است که فرمود: 
 لوعلم‌ ابوذر ما في‌ قلب‌ سلمان‌ لقتله‌ (1) 
ـ اگر ابوذر بر آنچه‌ در دل‌ سلمان‌ بود اطلاع‌ مي‌يافت‌، او را مي‌كشت‌.
حقیقت این است که از این روایت تنها این مطلب استفاده می شود که بعضی از انسانها ظرفیت تحمل شنیدن و دانستن برخی معارف عالی را ندارند و در مقابل برخی دیگر از چنین ظرفیتی برخوردارند اما اين ادعا ‌كه‌ مقصود از آن‌ معارف‌ بلند و عالي‌اي‌ كه‌ برخي‌ طاقت‌ و استعداد دريافت‌ آن‌ راندارند، از سنخ معارف‌ فلسفي‌ و يا عرفاني‌ يوناني‌ و مثلا نظریه وحدت وجود و  دیگر نظریات فلسفی و عرفانی است‌، نیاز به دلیل دیگري دارد و این روایت نمی تواند مثبت آن باشد.
آيا به‌ سلمان‌، معارف‌ فلسفي‌ و يا عرفاني‌ مصطلح‌ از جانب‌ رسول‌ گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و یا از جایی دیگر القاء شده‌ بود كه‌ ابوذر ظرفيت‌ دريافت‌ و فهم‌ آن‌ها را نداشت‌؟! و مثلا سلمان هم مثل عرفا و صوفیه قائل به این بود که هر بت و معبودی و حتی گوساله سامری را اگر کسی عبادت کند، خداوند را عبادت کرده و ابوذر تاب شنیدن این لطیفه! عرفانی را نداشت و اگر از سلمان می شنید او را تکفیر می کرد و می کشت؟!  
اما در مورداين‌كه‌ مفهوم‌ روايت‌ فوق‌ چيست‌ و آن معارف بلند و بالایی که سلمان ظرفیت آن را داشت و ابوذر نداشت، چیست، اگر چه در خود روایت به آن تصریح نشده است امااز برخي‌ شواهد چنين‌ بر مي‌آيد كه‌ از جمله‌ معارفي‌ كه‌ سلمان‌ واجد آن‌ بود اماديگران‌ و از جمله‌ شايد ابوذر ظرفيت‌ هضم‌ و پذيرش‌ آن‌ را نداشت‌، مراتب‌فضيلت‌ و مقامات‌ عاليه‌ امیر المؤمنین عليه السلام است‌. مرحوم‌ طبرسي‌ در كتاب‌ احتجاج‌از قول‌ سلمان‌ چنين‌ نقل‌ مي‌كند كه‌ اگر من‌ همه‌ آنچه‌ را كه‌ درباره فضايل‌اميرالمؤمنين‌  علي عليه السلام مي‌دانم‌ براي‌ شما بازگو كنم‌، عده‌اي‌ از شما من‌ را مجنون‌خواهيد دانست‌ و عده‌اي‌ ديگر خواهيد گفت‌: خدايا قاتل‌ سلمان‌ را بيامرز.(2)
علامه مجلسي‌ در بحار الانوار در ارتباط‌ با همين‌ حديث‌ توضيحي‌ دارد كه‌خواندني‌ است‌:
« بعضي‌ ازمتكلمان‌ و محدثان‌ در مسأله‌ غلو و مصاديق‌ آن‌ زياده‌روي‌ كرده‌ و به‌ دليل‌كوتاهي‌ و كاستي‌شان‌ در شناخت‌ ائمه عليهم السلام و مراتب‌ عالي‌ و مقامات‌ غريب‌ آنان‌،بسياري‌ از راويان‌ ثقه‌ و معتمد را به‌ دليل‌ آن‌كه‌ معجزات‌ و امور خارق‌العاده‌ رااز ائمه عليهم السلام نقل‌ كرده‌ بودند، غالي‌ دانستند با آن‌كه‌ در روايات‌ متعددي‌ ازائمه عليهم السلام است‌ كه‌ «ما را رب‌ّ و شريك‌ خداوند ندانيد و هر آنچه‌ مي‌خواهيد،درباره (فضايل‌ و مقامات‌) ما بگوييد كه‌ هرگز به‌ نهايت‌ آن‌ نخواهيد رسيد» و نيزروايت‌ است‌ كه‌ «امر ما [مقامات‌ و فضائل‌ ائمه عليهم السلام] به‌ گونه‌اي‌ سخت‌ و باورنكردني‌ است‌ كه‌ جز فرشته‌اي‌ مقرب‌ يا پيامبري‌ مرسل‌ و يا بنده مومني‌ كه‌خداوند دلش‌ را در ايمان‌ آزموده‌ است‌، تاب‌ تحمل‌ و باور آن‌ را ندارد.» و نيز ازهمين‌ مقوله‌ است‌ اين‌ روايت‌ كه‌ «اگر ابوذر بر آنچه‌ كه‌ در قلب‌ سلمان‌ بود، اطلاع‌مي‌يافت‌، او را مي‌كشت» و رواياتي‌ ديگر از اين‌ قبيل‌.»(3)
مرحوم میرزای قمی صاحب قوانین الاصول و اصولی و فقیه بزرگ عهد قاجار در رساله ای که بر رد اعتقاد ابن عربی مبنی بر مؤمن رفتن فرعون از این دنیا نوشته است، در بخشی از این رساله می گوید صوفیه در پاسخ به این اشکال که چرا خلاف آیات و روایات سخن می گویید، می گویند این سخنان ما جزء اسرار است و عموم مردم طاقت شنیدن آن را ندارند و بنای قران و روایات هم سخن گفتن به اندازه عقول مردم بوده است. بعد ایشان در پاسخ به این حرف چنین می نویسد:
«سَلّمنا که اسرار انبیا و ائمّه آن باشد که شما می گویید، لکن امر کرده اند به کتمان اسرار ایشان و نهی کرده اند از افشای آن ها در کمال تأکید. پس این فریاد کردن های این جماعت و این سخن ها را در میان مردم عوامّ گفتن، بلکه دشمنی با ایشان است؛ چنان که احادیث بسیار دلالت دارد بر حرمت افشای اسرار.و من هر چند قبول ندارم که آن اسرار این باشد که این جماعت می گویند؛ لکن اگر همین باشد که این ها می گویند، پس جواب امام های خود را چگونه می دهند که ایشان گفتند: پنهان کنید، و این ها افشا می کنند؟ و بر فرض که متمسّک شوند در اثبات این معنی به حدیث پیغمبر صلی الله علیه و آله که فرمود: « لو علم أبوذر ما فی قلب سلمان لقتله» و در بعضی روایات: «لکفره»؛ یعنی اگر أبوذر می دانست در دل سلمان چه چیز است، هر آینه می کشت او را، یا حکم به کفر او می کرد.ما می گوییم که: شکیّ نیست که در این صورت لازم بود پنهان داشتن آنچه در دل داشت، و اگر اظهار می کرد، از مرتبه سلمانی در می رفت و فسق او ظاهر می شد که باعث قتل خود می شد، یا باعث تهمت او به کفر می شد، و لکن ابوذر که او را می کشت یا تکفیر می کرد از مرتبه ابوذری در نمی رفت، بلکه مرتبه او به سبب اطاعت و اتیان به تکلیف خود بالا می رفت...
پس چگونه شد که این جماعت اسرار به هر کس می گویند، حتی آن کسانی که قابلیت نوکری ابوذر را ندارند! و این ها قابل اسرار هستند و ابوذر قابل نبود؟!
اگر انصاف باشد معلوم می شود که این جماعت، چقدر گمراه، و آن ها که تصدیق این ها می کنند چقدر بی خبر و دور از راهند! ...» (4)

*مهدی نصیری
------------------------------------------

 1. الصفار، محمد بن‌ الحسن‌، بصائر الدرجات/ ‌45
 2. احتجاج‌ طبرسي1/‌ 149
 3. بحارالانوار25/ 346
4 . فصلنامه سمات شماره 5 مقاله رد وحدت وجود  به نقل ازکتاب سه رساله در نقد عرفان به قلم میرزای قمی از انتشارات آستان قدس رضوی با تصحیح و تحقیق آقایان حسین لطیفی و سید علی جبار گلباغی ماسوله

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 18
  • در انتظار بررسی: 2
  • غیر قابل انتشار: 2
  • ۱۵:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
    0 0
    این جملاتی که شما درباره فضیلت امیر المومنین علیه السلام نقل کردید در حدیث معرفت امر المومنین علیه السلام به نورانیت است و سلمان و ابوذر علیهما الرحمه با هم به محضر امیر المومنین علیه السلام رفتند و این حدیث را از ایشان شنیدند. پس ابوذر علیه الرحمه نیز آن حدیث والا که حضرت امیرالمومنین علیه السلام معرفت خود به نورانیت را به آن شکل توضیح می دهد را شنیده است و فضایل امیر المومنین علیه السلام را به آن شکل والا که در آن حدیث آمده است را می داند نه این که نمی داند.
  • مجتبی ۱۵:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
    0 0
    عقلانیت شیعه از آغاز ورود فلسفه یونان به عالم اسلام در برابر آن صف آرایی کرد و از عقاید برهانی وحی در برابر مطالب شبه عقلانی فلسفه دفاع کرد. در خط مقدم این دفاع، خود اهل بیت علیهم السلام قرار داشتند که با تبیین برهانی عقاید بويژه در عرصه توحید و معرفت الله، مرز بین معارف برهانی وحی را با مبانی و عقاید فلسفی جدا می کردند و پشت سر آنها شاگردان برجسته آنها چون هشام بن حَکَم قرار داشتند. به شهادت کتب رجالی، هشام شاگرد نامی امام صادق علیه السلام اولین ردیه را بر ارسطو نوشته و به دلیل ضدیت پیوسته اش با فلسفه از سوی خلافت عباسی که مدافع و مروج فلسفه بوده، تحت تعقیب قرار گرفته است. مورخان به این موضوع اشاره کرده اند که چون یحیی بن خالد برمکی به شواهد و نوشته هایی از هشام در رد و طعن بر فلاسفه دست یافت، هارون عباسی را تحریک به قتل هشام نمود.[1] فضل بن شاذان شاگرد مبرز ائمه هدی امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام دیگر عالم و متکلم شیعی است که از جمله تصانیف 180 گانه او کتابی با عنوان «النقض علی من یدعی الفلسفة فی التوحید و الاعراض و الجزء» است. اثر دیگر ضد فلسفی او که در کتب رجالی از آن یاد شده است، «المسائل فی العالم و حدوثه» است که به دفاع از نظریه برهانی حدوث عالم در برابر نظریه فلسفی قدم عالم نگاشته شده است.[2] مناظرات و احتجاجات اهل بیت علیهم السلام با دهریین و فیلسوفان زمان خودشان که صبغه ای کاملا برهانی و استدلالی داشته اند، اغلب بنیادی ترین اعتقادات فلسفی را نشانه می رفته اند. به عنوان نمونه یکی از اساسی ترین عقاید فلسفی قول به قدیم بودن عالم و عدم انفکاک جهان هستی از ذات الهی است.
  • vahid ۱۶:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
    0 0
    احسنت خیلی خوب ، زیبا و منطقی بود
  • ۱۶:۱۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
    0 0
    ضعف الطالب والمطلوب
  • حسین ۱۸:۰۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
    8 0
    سلام حرف های اقای نصیری همه درست و منطقی و مورد قبول ما... حالا ممکنه اقای نصیری جواب چند سوال کودکانه ای که اکثر بچه ها از والدینشون می پرسن رو به ما بدن بدون استفاده از فلسفه.... 1. خدا کجاست؟ 2. خدا چیه؟ 3. چرا فقط یدونه خدا داریم؟ 4. چرا پیغمبر هر چی گفت درسته؟ 5. چرا خدا رو نمیشه دید؟ یه کم بیاییم جلوتر و این بچه بزرگ تر بشه.... 6. کی گفته قران کلام خداست؟ 7. با وجود نبود معصوم ملاک ما برای فهم درست کلام ائمه چیه و چه طور میشه به یقین برسیم که کلام ائمه و خدا رو درست فهم کردیم؟ یه کم بزرگتر و.... 8. ایا منطق هم مثل فلسفه مذمومه؟یا قضیه منطق از فلسفه جداست؟ 9. ملاک های صدق و کذب گذاره هاتون چیه؟ و....
  • ظه ۱۹:۳۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
    1 0
    ممنون بابت اينكه خود شما ابن عربي امثالهم را به ما معرفي كرديد و عوام را از اسراري كه سلمنا به شرط پذيرفتيد آگاه ساختيد. ولي يك سوال بياييد چند آيه اول سوره حديد را برايمان بدون فلسفه اي كه در ردش گفتيد تفسير كنيد اعتقاد ما اين است كه بسياري از روايات رسيده از معصومين عليهم السلام جز با كمك معارف عرفاني قابل شرح نيست از آن جمله احاديث باب توحيد در كتاب اصول كافي كه برخي از دوستان شما شرح آنها را جايز ندانسه اند ممنون مي شوم تفسير آيات اول سوره حديد را با توجه به اشاره حضرت سجاد عليه السلام در مورد ارتباط اين آيات و متعمقين آخر الزمان بفرماييد 
  • رهگذر ۲۲:۵۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
    1 1
    فقط آیات اولیه سوره حدید نیست، آقای نصیری بفرماید سبب متصل بین الارض و الاسما یعنی چه؟ بفرماید تخرق ابصار القلوب حجب النور یعنی چه؟ معلقه بعز قدسک یعنی آویزان باشد؟ شبیه این سوالهارا حضرت امام قدس سره از منتقدین درس تفسیرشان می پرسند.
  • رهگذر ۲۳:۰۱ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۶
    1 0
    برخی هم نه ظرفیت عرفانی سلمان را دارند نه غیرت دینی ابوذر را.
  • علي ۰۰:۲۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
    0 0
    با عرض سلام جناب ظه چنين فرموده: :ممنون مي شوم تفسير آيات اول سوره حديد را با توجه به اشاره حضرت سجاد عليه السلام در مورد ارتباط اين آيات و متعمقين آخر الزمان بفرماييد » يكي از قواعد تفسير و فهم روايات و يا تفسير هر متني اين است كه معناي كلمات را در زمان صدور روايت و متن به دست آورده و سپس پي به مراد گوينده آن متن ببريم و الا در دام سخنان هرمنوتيكي هاي مدرن از قبيل گادامرها خواهيم افتاد آيا صحيح است روايت امام سجاد عليه السلام را در حدود 1300 سال پيش با معناي امروزي يك كلمه معنا كنيم و آيا گادامر جز اين گفته؟؟؟ در مورد لفظ متعمقين هم دقيقا اين اتفاق افتاده و اين كلمه امروز و يا در زمانهاي بعد از صدور روايات مانند چند قرن قبل معناي عميق نگري و به دنبال فهم عميق بودن پيدا كرده است و متاسفانه خيلي از دانشمندان ما بدون آشنايي با اين مسايل و روش تفسير متن و حديث به اين روايت استشهاد نموده و مي خواهند از روايت اقوام متعمقون فضيلتي براي برخي استخراج نمايند و اين يك برداشت كاملا غلط است جهت اطلاع بيشتر به معاني واژه تعمق در خود روايات بنگريد تا خداي ناكرده كلام امام سجاد را به غلط تفسير نكنيد و مخصوصا در نهج البلاغه عبارت«وَ اعْلَمْ اءَنَّ الرَّاسِخِينَ فِى الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ اءَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ ما جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ فَمَدَحَ اللَّهُ تَعالى اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ عِلْما وَ سَمَّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيمَا لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخا » را بررسي نماييد كه حضرت ترك تعمق را رسوخ در علم از ديدگاه الهي مي داند. كه در اين زمينه مقالات زيادي نوشته شده است و براي يك عالم شيعي چندان جالب نيست كه در تفسير روايات اهل بيت عليهم السلام در دام نظريات هرمنوتيكي غربي افتاده باشد و روايت را تفسير به راي كند.
  • علي ۰۱:۱۴ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
    0 0
    با عرض سلام جناب ظه چنين فرموده: :ممنون مي شوم تفسير آيات اول سوره حديد را با توجه به اشاره حضرت سجاد عليه السلام در مورد ارتباط اين آيات و متعمقين آخر الزمان بفرماييد » يكي از قواعد تفسير و فهم روايات و يا تفسير هر متني اين است كه معناي كلمات را در زمان صدور روايت و متن به دست آورده و سپس پي به مراد گوينده آن متن ببريم و الا در دام سخنان هرمنوتيكي هاي مدرن از قبيل گادامرها خواهيم افتاد آيا صحيح است روايت امام سجاد عليه السلام را در حدود 1300 سال پيش با معناي امروزي يك كلمه معنا كنيم و آيا گادامر جز اين گفته؟؟؟ در مورد لفظ متعمقين هم دقيقا اين اتفاق افتاده و اين كلمه امروز و يا در زمانهاي بعد از صدور روايات مانند چند قرن قبل معناي عميق نگري و به دنبال فهم عميق بودن پيدا كرده است و متاسفانه خيلي از دانشمندان ما بدون آشنايي با اين مسايل و روش تفسير متن و حديث به اين روايت استشهاد نموده و مي خواهند از روايت اقوام متعمقون فضيلتي براي برخي استخراج نمايند و اين يك برداشت كاملا غلط است جهت اطلاع بيشتر به معاني واژه تعمق در خود روايات بنگريد تا خداي ناكرده كلام امام سجاد را به غلط تفسير نكنيد و مخصوصا در نهج البلاغه عبارت«وَ اعْلَمْ اءَنَّ الرَّاسِخِينَ فِى الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ اءَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ ما جَهِلُوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الْمَحْجُوبِ فَمَدَحَ اللَّهُ تَعالى اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ عِلْما وَ سَمَّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيمَا لَمْ يُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخا » را بررسي نماييد كه حضرت ترك تعمق را رسوخ در علم از ديدگاه الهي مي داند. كه در اين زمينه مقالات زيادي نوشته شده است و براي يك عالم شيعي چندان جالب نيست كه در تفسير روايات اهل بيت عليهم السلام در دام نظريات هرمنوتيكي غربي افتاده باشد و روايت را تفسير به راي كند.
  • ۰۶:۴۶ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
    2 0
    شما دوست عزیز می توانید به کتب کلامی شیعه مانند تجرید الاعتقاد خواجه نصیر الدین طوسی و شرح آن از علامه حلی مراجعه بفرمایید و نیازی به قول فیض کاشانی به دریوزگی امم سالفه و فلاسفه یونان برای پاسخ به سئوالات فوق و دیگر سئوالات از این قبیل نیست.
  • ۰۶:۴۹ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
    1 1
    دین و کتابی که برای فهم مفادش نیازمند وام گیری از مشرکان الهه پرست یونانی و یا هر منبع غیر الهی دیگر باشد، دچار نقص و کاستی است و البته اسلام و تشیع و قران عظیم از این نیاز و کاستی منزه است.
  • علي ۰۷:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
    1 0
    حسين آقا فرمودند: «سلام حرف های اقای نصیری همه درست و منطقی و مورد قبول ما... حالا ممکنه اقای نصیری جواب چند سوال کودکانه ای که اکثر بچه ها از والدینشون می پرسن رو به ما بدن بدون استفاده از فلسفه.... 1. خدا کجاست؟ 2. خدا چیه؟ 3. چرا فقط یدونه خدا داریم؟ 4. چرا پیغمبر هر چی گفت درسته؟ 5. چرا خدا رو نمیشه دید؟ یه کم بیاییم جلوتر و این بچه بزرگ تر بشه.... 6. کی گفته قران کلام خداست؟ 7. با وجود نبود معصوم ملاک ما برای فهم درست کلام ائمه چیه و چه طور میشه به یقین برسیم که کلام ائمه و خدا رو درست فهم کردیم؟ یه کم بزرگتر و.... 8. ایا منطق هم مثل فلسفه مذمومه؟یا قضیه منطق از فلسفه جداست؟ 9. ملاک های صدق و کذب گذاره هاتون چیه؟ و.... » با عرض سلام خدمت حسين آقا حسين آقا در دانش منطق منطقيون يكي از روشهاي فكري بشر را كه بيشترين كاربرد در ميان انسانها را دارد روش شناسي كرده و اين دانش را تدوين نموده اند و چون اين روش شناسي ابتدا توسط ارسطو صورت گرفته نام ان را منطق ارسطويي ناميده اند البته با اين پيش فرض كه ارسطو فقط روش شناسي كرده و از خودش چيزي نيفزوده باشد اما اينكه آيا فقط اين روش وجود دارد و آيا بشر منطق هاي ديگري به غير از اين روش هم مي تواند داشته باشد اين خود اول كلام است چنانچه دانشمندان علم عرفان از اين منطق استفاده نمي كنند و حتي ممكن است منطق ديگري هم وجود دارد كه مورد كنكاش علمي قرار نگرفته و ناشناس مانده است !! مطلب دوم اينكه در ميان اين همه انسانهاي كره زمين آيا اين نوع روش فكر كردن آيا كاربرد داشته و يا دارد اين هم به درستي مورد تحقيق ميداني تاريخي قرار نگرفته تاريخي قرار نگرفته گرچه ما عادت داريم نام هرچيزي را عقلي گذاشته و به همه انسانها تسري دهيم و ادعا كنيم همه انسانها در كره زمين در طول تاريخ مثل ما فكر مي كرده و مي كنند . پس دانش منطق بر فرض اگر روش فكري بشر را كشف نموده باشد در واقع ميراث همه بشر است نه اينكه ميراث منطقيون بوده و اينكه بگوييم ارسطو و فلاسفه آن را كشف كردند و از طرفي هم معلوم نيست كه خود يونانيون از چه ميراث برجا مانده اي از گذشته بشر استفاده كرده و اين دانش را تدوين نمودند!! اما دانش فلسفه : اين علم از دو بخش تشكيل شده : بخش اول مطالب بسيار واضح براي بشر كه اسم آن را بديهيات گذاشته وپايه استتنتاجات بعدي قرار مي دهد كه در علم فلسفه مجموع اين بديهيات پايه به حدود تعداد انگشتان دست مي رسد ام اينكه از اين بديهيات پايه و قرار دادن آنها در قالب قياسهاي اقتراني و استثنايي و مخصوصا شكل اول بتوان تمام عالم هستي و حتي خدا و جهان غيب را تفسير نمود خرافه اي بيش نيست كه مسلمانان از حدود هزار سال پيش به اين دل خوش داشته و به توهم خود به معارف عميق دست يافته ايم !! ام پاسخ سوالهاي كودكانه اي كه مطرح شده را فلاسفه يا عرفا داده اند؟؟؟ كدام پاسخ ؟ كجا ؟ چه كسي قانع شده؟ آيا كسي سراغ داريد كه تونسته باشد با اين پاسخها واقعا قانع شده باشد و ايمان در قلبش استقرار پيدا كند ؟؟؟ بله با اين پاسخهاي فلسفي شايد بتوان صورت مساله را با ترفند از ذهن سايل پاك كرد اما اقناع نمي توان كرد !!! مي توان ذهن را براي مدتي فريفت اما پاسخ جدي نه!!! اما اينكه قرآن كلام خداست يا نه ؟ اعتقاد به اين كه قرآن كلام خدا نيست متاسفانه در كتب فلسفه و عرفان پيدا شد و به نام بيچاره غربي ها تمام شد و اتفاقا فلسفه نه تنها پاسخي براي ان ندارد بلكه خود فلسفه مويد بشري بودن قرآن است و اين مساله اي است كه فقط با بررسي تاريخي و نقلي قابل حل است نه با قلسفه و دست عقل از فهم وحي كوتاه است .
  • صابر ۰۹:۲۸ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
    0 0
    «برخي‌ از فيلسوفان‌ مسلمان‌ با چشم‌پوشي‌ از همه رواياتي‌ كه‌ (در باره مذمت تفکر در ذات و صفات خداوند) گذشت‌، روايتي‌ را به‌ عنوان‌ تأييدي‌ بر تلاش‌ ذهني‌ و عقلي‌ خود (فارغ از ممشای اهل بیت علیهم السلام در توحید) در باب‌ ذات‌ و صفات‌ الهي‌ ذكر مي‌كنند؛ آن‌ روايت‌ اين‌ است‌: ـ سُئل‌ علي‌ بن‌ الحسين عليه السلام عن‌ التوحيد، فقال‌: ان‌ الله‌ تعالي‌ علم‌ انه‌ يكون‌ في‌ اخرالزمان‌ اقوام‌ متعمقون‌ فأنزل‌ الله‌ تعالي‌: «قل‌ هو الله‌ احد، الله‌ الصمد» و الايات‌ من‌ سورة الحديد الي‌ قوله‌: و هو عليم‌ٌ بذات‌ الصدور، فمن‌ رام‌ ماوراء ذلك‌ فقد هلك از امام‌ سجاد عليه السلام درباره توحيد پرسيده‌ شد، حضرت‌ فرمود: خداوند دانست‌ كه‌ در آخرالزمان‌ گروه‌هايي‌ اهل‌ تعمق‌ يافت‌ خواهند شد، لذا سوره‌ توحيد و آياتي‌ از سوره‌ حديد را [آيات‌ 1 تا 6] نازل‌ فرمود؛ حال‌ هر كس‌ در پي‌فهم‌ فراتر از اين‌ آيات‌ بر آيد، نابود خواهد شد. درباره روايت‌ فوق‌ بايد گفت‌: اولاً، اگر حتي‌ مفاد روايت‌ فوق‌ توصيه‌ به‌ تعمق‌ در ذات‌ و صفات‌ الهي‌ باشد، چنين‌ روايتي‌ نمي‌تواند در برابر ده‌ها روايتي‌ كه‌ نهي‌ از تعمّق‌ و تفكر در ذات‌ و صفات‌ مي‌كنند، تاب‌ آورده‌ و بايد به‌ كناري‌ نهاده‌ شود و يا بر معنايي‌ غير معارض‌ با مفهوم‌ آن‌ روايات‌ حمل‌ شود. ثانياً، روايت‌ فوق‌ نه‌ تنها حاوي‌ توصيه‌ به‌ تعمق‌ در ذات‌ و صفات‌ خداوند نيست‌ بلكه‌ همچون‌ ديگر رواياتي‌ كه‌ ذكر آن‌ها گذشت‌، ظهور در نفي‌ تلاش‌ براي‌ ادراك‌ و توصيف‌ خداوند، فراتر از آنچه‌ در قرآن‌ آمده‌ است‌، داشته‌ و آن‌ را موجب‌ هلاكت‌ مي‌داند. تعبير «فمن‌ رام‌ وراء ذلك‌ فقد هلك‌»، ظهور در نفي‌ تلاش‌ و تفكر آزاد فارغ‌ از آنچه‌ خداوند خود درباره ذات‌ و صفات‌ خويش‌ گفته‌ است‌، دارد و اگر مقصود، توصيه‌ به‌ تعمق‌ و تفكر باشد، چنين‌ تعبيري‌ زائد و بلكه‌ مخل‌ به‌ مقصود است‌. علامه‌ مجلسي‌ در توضيح‌ اين‌ حديث‌ مي‌گويد: «ظاهر اين‌ روايت‌، منع‌ از تفكر و خوض‌ عقلي‌ در مسائل‌ توحيد و توقف‌ در آنچه‌ كه‌ نصوص‌ ديني‌ مي‌گويند، مي‌باشد.» ملاصالح‌ مازندراني‌ (م‌1081هـ) شارح‌ اصول‌ كافي‌ نيز در توضيح‌ اين‌ حديث‌ مي‌نويسد: «فمن‌ رام‌ وراء ذلك‌ يعني‌ آن‌كه‌ اگر كسي‌ در باب‌ معرفت‌ خداوند بر خلاف‌ يا فوق‌ يا دون‌ سوره توحيد و آيات‌ سوره حديد حركت‌ كند، هلاك‌ شده‌ است‌؛ و اگر مطلوب‌ خداوند [در باب‌ خداشناسي‌] چيزي‌ غير از اين‌ بود، بندگانش‌ را بدان‌ هدايت‌ مي‌نمود. پس‌ در حكمت‌ الهي‌ واجب‌ آن‌ است‌ كه‌ بندگان‌، خداوند را به‌ آنچه‌ خود خويش‌ را توصيف‌ كرده‌، وصف‌ كنند و در فراتر از آن‌ فرو نروند تا قواعد توحيد در دل‌ و جانشان‌ تثبيت‌ شود و در دره‌هاي‌ هلاكت‌ و منزلگاه‌هاي‌ شرك‌ سقوط‌ نكنند.» ثالثاً، واژه‌ تعمق‌ اساساً باري‌ منفي‌ و مذموم‌ در لسان‌ روايات‌ دارد و در اين‌ روايت‌ نيز متعمّقون‌ مدح‌ اقوام‌ نبوده‌، بلكه‌ ظهور در مذمّت‌ آنان‌ دارد. به‌ روايات‌ زير بنگريد: 1. اميرالمؤمنين عليه السلام: الكفر علي‌ اربع‌ دعائم‌: علي‌ الفسق‌ و الغلُوّ و الشك‌ و الشبهة... و الغلوّ علي‌ اربع‌ شعب‌: علي‌ التعّمق‌ بالرأي‌... فمن‌ تَعمِّق‌ لم‌ ينب‌ الي‌ الحق‌ و لم‌ يزيد الاغَرَقاً في‌ الغمرات‌ و لَم‌ تنحسر عنه‌ فتنَة الاّ غَشيَتْه‌ُ اُخري‌ وانْخَرَق‌ دينَه‌ فَهو يهوي‌ في‌ أمر مريج‌. كفر بر چهار ستون‌ است‌: فسق‌، غلوّ، شك‌ و شبهه‌... غلوّ چهار شعبه‌ دارد: تعمّق‌ در رأي‌... هر كس‌ تعمّق‌ ورزد به‌ حق‌ نمي‌رسد و جز فرو رفتن‌ بيشتر در گرداب‌ها [ي‌ فكري‌ و عملي‌] نتيجه‌اي‌ به‌ دست‌ نمي‌آورد و هنوز از فتنه‌اي‌ رهايي‌ نيافته‌ است‌ كه‌ فتنه‌اي‌ ديگر دامنگير او مي‌شود؛ دين‌ او از هم‌ گسسته‌ مي‌شود و در آشفتگي‌ فرو مي‌رود. 5. رسول‌الله‌ صلي الله عليه و آله: ان‌ِّ قوماً يَتَعَمِّقُون‌َ في‌ الدين‌ يمرقُون‌ منه‌ كما يَمرق‌ُ السِّهم‌ من‌ الرمية. مردمي‌ در دين‌ تعمق‌ مي‌كنند؛ آنان‌ از دين‌ خارج‌ مي‌شوند همان‌ گونه‌ كه‌ تير از چله‌كمان‌ خارج‌ مي‌شود. 6. رسول‌ الله صلي الله عليه و آله: اياكم‌ و التعمّق‌ في‌الدين‌، فان‌ِّ اللّه‌ قَدْ جَعَله‌ُ سهلاً، فخذوُا منه‌ ما تطيقون‌. از تعمق‌ [و به‌ شقت‌ انداختن‌ خويش‌] در دين‌ برحذر باشيدكه‌ خداوند دين‌ را آسان‌ قرار داده‌ است‌، پس‌ از دين‌ هر آنچه‌ را كه‌ حد توان‌ شماست‌، بگيريد. 2. اميرالمؤمنين عليه السلام: غاية كل‌ّ متعمّق‌ في‌ معرفة الخالق‌ سبحانه‌ الاعتراف‌ بالقصور عن‌ ادراكها. نهايت‌ تلاش‌ هر كس‌ كه‌ در معرفت‌ خداوند سبحان‌ تعمق‌ ورزد، اعتراف‌ به‌ ناتواني‌ از ادراك‌ معرفت‌ [ذات‌ و حقيقت‌] آفريدگار است‌. 3. امام‌ علي عليه السلام در يكي‌ از خطب‌ نهج‌البلاغه‌، درباره‌ ستايش‌ خداوند از راسخون‌ في‌العلم‌ در قرآن‌ كه‌ كساني‌ جز ائمه‌ معصومين عليهم السلام نيستند، مي‌فرمايد، چون‌ اينان‌ به‌ عجزشان‌ از دريافت‌ برخي‌ از امور غيبي‌ (از جمله‌ حقيقت‌ ذات‌ و صفات‌ الهي‌) اعتراف‌ كردند و از «تعمّق‌» در اين‌ امور پرهيز كردند، خداوند آنان‌ را با صفت‌ راسخان‌ در علم‌، ستايش‌ نمود (فَمدح‌ الله‌، عز و جل‌ اعترافهم‌ بالعجز عن‌ تناول‌ ما لم‌ يُحيطوا به‌ علماً و سمّي‌ تركهم‌ التعمق‌ في‌ ما لم‌ يكلّفهم‌ البحث‌ عنه‌ منهم‌ رسوخا). 4. اميرالمؤمنين عليه السلام: المؤمن‌... لامتعمّق‌ مؤمن‌، خويش‌ را در امور ديني‌ و دنيايي‌ بي‌جهت‌ به‌ مشقّت‌ نمي‌اندازد و اهل‌ تعمّق‌ نيز نيست‌. در روايات‌ فوق‌ هم‌ تعمّق‌ در معرفت‌ الهي‌ (تفكر و تعمّق‌ در ذات‌ و صفات‌ خداوند) و هم‌ تعمّق‌ و وسواس‌ و كند و كاوهاي‌ بي‌دليل‌ در اعتقاد و عمل‌ به‌ احكام‌ ديني‌ مذمّت‌ شده‌ است‌.
  • ۱۶:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
    0 0
    جناب نصیری جان عزیزت قصه موسا وخضر رو در سوره کهف دقیق بخون بابا.اخه اونو چجور میخوای شرح کنی؟ایه قل کل من عندالله چی؟یسبح لله ما فی السموات والارض چه؟ایا شمر ویزید وابوسفیان جز ما فی السماوات والارض بودن یا نه؟ رب العالمین کیست؟ایا جهان سراسر ظلم محصول ربوبیت اوست؟پس اراده ای در مقابل حق وجود دارد؟ حدیث علی ممسوس بذات الله چیست؟ قاتل حسین کیست شمر یا خدا؟ انا قتیل الله یعنی چه؟ ان الله شا ان یراک قتیلا یعنی چه؟
  • وحيد ۲۱:۴۰ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۷
    0 0
    براي جواب اين سؤالها به محض انكه بخوان غير از نص صريح قرآن و روايات، كلمه اي زيادتر بگن وارد منطق، فلسفه يا هر اسمي كه داره ميشن، بنابراين بايد جواب خدا و رسولش را در مخدوش كردن اذهان جوانها بدن
  • حسین ۲۳:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۹/۰۸
    0 0
    سلام 1. این تشکیک هایی که در خصوص منطق بیان کردین فقط یه حاصل داره: نسبیت معرفت وعلم...و در این صورت اصلا هیچ بحثی معنایی نداره... 2.فلسفه همون تعقل سیستماتیکه...تعقل برای همه هست...اما فرق تعقل یک ادم عادی با یه فیلسوف در اینه که تعقل فیلسوف نظام منده ولی تعقل اکثر اشخاص جزیره ایه و به هم مرتبط نیست.... 3. اما ایمان بحثش جداست... ایمان چیزیه که خداوند اونو در دل اشخاص قرار میده...تعقل فقط میتونه زمینه رو اماده کنه... تعقل هم باید متناسب با شرایط باشه...یعنی وقتی انواع و اقسام شبهات عقلی وجود داره باید قدرت تعقل فلسفی رو بیشتر کنیم تا بتونیم این موانع رو کنار بزنیم... مهمتر از همه.... شما راه حل بهتری سراغ دارین برای رفع شبهات عقلی امروزه؟؟؟؟
  • هاشم ۰۰:۴۳ - ۱۳۹۰/۰۹/۱۲
    1 0
    موسی و خضر حجت خدا بودند و ابن عربی و ملا اسفار حجت خدا نیستند. برای پاسخ سایر سوالاتت باید محضر عالمی ربانی زانو بزنی نه اینکه با مشتی استحسان و تخیلات و توهمات حرف ابن عربی را تصدیق کنی . اگر میای درسم آدرس بهت بدم برادر.

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس